معنی بدترکیب وزشت

لغت نامه دهخدا

بدترکیب

بدترکیب. [ب َ ت َ] (ص مرکب) بدریخت. بدقواره. بدهیأت. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ معین

بدترکیب

(~. تَ) [فا - ع.] (ص.) زشت، ناپسند.

مترادف و متضاد زبان فارسی

بدترکیب

بدریخت، بدشکل، بدقیافه، بدقواره، بدگل، بدلقا، بدمنظر، بدنما، بدهیکل، بدهیئت، زشت، کریه، کریه‌المنظر،
(متضاد) قشنگ، خوش‌ترکیب

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

انگلیسی به فارسی

clumsy

بدترکیب

معادل ابجد

بدترکیب وزشت

1351

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری